اَصحاب رَقيم: نام ديگر اصحاب كهف بهسبب نگاشته شدن نام و سرگذشت آنان در يك لوح
فرهنگ نويسان عربى، رقيم را به معناى «مرقوم» و برگرفته از ريشه «رـقـم» دانسته و معانى «نوشته»[39]، «خط و نوشته برجسته»[40] و برخى نيز «دوات»[41] را براى آن گفتهاند. شمارى ازآنها، «رقم» را نقطه و اعراب گذارى كردن نوشته[42] و گروهى نيز نوشتن[43]معنا كردهاند; اما چنان كه برخى نيز در جمع ميان معانى گفتهاند كاربردهاى گوناگون «رقم» و واژگان برگرفته از آن نشان مىدهد كه ريشه ياد شده، در اصل به معناى ايجاد نشانه در هر چيزى است كه متناسب با موارد كاربرد، معناى متفاوتى دارد; رَقَم الكتاب; يعنى كتاب را نوشت، رَقَمَ الشىء; يعنى آن چيز را با نشانهاى، متمايز كرد، رَقَمَ الكلمات; يعنى واژگان را نقطه و اعراب گذارى كرد.[44] در مقابل، پارهاى از قرآن پژوهان، «رقيم» را از واژگان دخيل مىدانند; از جمله آن را واژهاى رومى و به معناى «لوح»[45] و واژهاى سريانى و به احتمال، نام مكانى دانستهاند.[46]واژه «رقيم» فقط يك بار در قرآن آمده است: «اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحـبَ الكَهفِ والرَّقيمِ كانوا مِن ءايـتِنا عَجَبـا». (كهف/18،9) هويّت اصحاب رقيم كه از آيات شگفت الهى خوانده شدهاند و نيز وجه تسميه آنان به اين نام، اصلىترين موضوع مورد چالش در ميان صاحب نظران است. منابع نخست تفسيرى شيعه[47] و سنى[48] نشان مىدهد كه در عصر نزول و سدههاى آغازين تاريخ اسلام، همه مفسّران، هماهنگ با سياق آيات، اصحاب كهف و رقيم را گروه واحدى مىدانستهاند و تنها موضوع مورد اختلاف آنان، معناى «رقيم» و وجه تسميه اصحاب كهف به آن بوده است; اين گروه معانى متفاوتى را براى رقيم گفتهاند. بيشتر آنان با استناد به ريشه لغوى[49] و پارهاى از احاديث[50] و نيز احتمالا برخى منابع اهل كتاب، آن را به معناى كتيبه و لوحى دانستهاند كه نام و سرگذشت اصحاب كهف در آن نگاشته شده بود. سنگ يا مس بودن لوح، نويسندگان و محل نصب يا نگهدارى آن، مورد اختلاف اين گروه است. رقيم به عنوان نام قريه اصحاب كهف، كتاب دينى، درهمها و سگ آنان و همچنين وادى و كوهى كه غار در آن قرار داشت، ديدگاههاى ديگرى است كه از سوى اين مفسران ارائه شده است.[51] انگارههاى ياد شده، گاه با پذيرش[52] يا نقد[53] مفسران متأخر رو به رو گشته و گاهى نيز بدون هيچ اظهار نظرى گزارش شده است.[54]
بنابراين ديدگاه كه مورد پذيرش مشهور مفسران متأخر از اهل سنت نيز بوده[55] عطف «الرقيم» بر «الكهف» عطف بيان[56] و براى متمايزكردن اصحاب كهف از ديگر گروههاى مشابه است.[57] البته در دورههاى بعد گويا كشف اجسادى از مردگان در غارهايى چند و مشابهتها و تفاوتهاى آن با داستان اصحاب كهف[58] و نيز روايت مرفوعهاى از پيامبر(صلى الله عليه وآله)[59] زمينه چالش بر سر هويت اصحاب رقيم شد. در مقابل نظريه اوّل برخى، اصحاب رقيم را گروهى ديگر دانسته و داستان موسوم به «حديث غار» در روايت مرفوعه نعمانبنبشير از پيامبر(صلى الله عليه وآله)را سرگذشت آنان پنداشتهاند.[60] براساس اين روايت، روزى سه نفر در بيابان و در پى بارش شديد باران به غارى پناهمىبرند. دهانه غار بر اثر سقوط سنگى بزرگ از بالاى كوه، بسته شده و آنان در آنجا محبوس مىشوند. پس از استغاثه فراوان بر آن مىشوند كه هر يك به بيان كار نيكى از خود بپردازند، باشد كه خداوند از سر رحمت نجاتشان دهد، پس چنين مىكنند و دهانه غار گشوده مىشود.[61]اين انگاره ازسوى صاحبان ديدگاه نخست رد شده است.[62] برخى از آنان با بيان وجه ارتباط سرگذشت اصحاب كهف با آيات پيش از آن، حديث غار را باسياق آيات مذكور ناسازگار دانسته و نيز معتقدند كه نام بردن از دو گروه جداگانه و پرداختن به سرگذشت يكى و وانهادن ديگرى از بلاغت دوراست.[63] نكته مهمتر اينكه افزون بر گزارش متفاوت حديث غار در منابع گوناگون، در متن آن نامى از اصحاب رقيم نيامده است[64]، گويا برخى راويان، افراد ياد شده را كه همانند اصحاب كهف به غار پناهنده شدهاند، بر اصحاب رقيم تطبيق كردهاند. هويّت و سرگذشت اصحاب رقيم و سبب اين نامگذارى در احاديث اسلامى و منابع مربوط به آن نيز بازتاب يافته است.[65] در پارهاى از روايات شيعى، اصحاب كهف و رقيم، گروه واحدى معرفى شدهاند كه نام و سرگذشت آنان در لوحى از مس نگاشته شده بود. در اين روايات به جزئيات بيشترى درباره نام، زمان، مكان، سرگذشت و پادشاه عصر آنان پرداخته شده است.[66] (=>اصحابكهف)
منابع
الاتقان فى علوم القرآن; ارشاد العقل السليم الى مزايا القرآن الكريم; انوار التنزيل و اسرار التأويل، بيضاوى; بحارالانوار; البرهان فى علومالقرآن; التبيان فى تفسير القرآن; التحقيق فى كلمات القرآن الكريم; ترتيب كتاب العين; تفسير الصافى; تفسير عبدالرزاق; تفسيرالعياشى; تفسير القمى; التفسير الكبير; تفسير نور الثقلين; جامع البيان عن تأويل آى القرآن; الجامع لاحكام القرآن، قرطبى; جمهرة اللغه; روح المعانى فى تفسير القرآن العظيم; زاد المسير فى علم التفسير; الصحاح تاجاللغه و صحاح العربيه; صحيح البخارى; فتح البارى شرح صحيح البخارى; الفرقان فى تفسير القرآن; القاموسالمحيط; لسان العرب; مجمع البحرين; مجمع الزوايد و منبع الفوائد; مجمع البيان فى تفسير القرآن; المحرر الوجيز; مسند احمدبنحنبل; المصباح المنير; معجم مقاييس اللغه; معانى القرآن، الفراء; مفردات الفاظ القرآن; الميزان فى تفسير القرآن; النهاية فى غريب الحديث و الاثر; واژههاى دخيل در قرآن مجيد.على اسدى، مرتضى اورعى
[39]. الصحاح، ج5، ص1936; النهايه، ج2، ص254، «رقم».
[40]. مفردات، ص362، «رقم».
[41]. جمهرةاللغه، ج2، ص790; لسانالعرب، ج5، ص291، «رقم».
[42]. ترتيب العين، ص323; لسانالعرب، ج5، ص291; القاموسالمحيط، ج2، ص1469، «رقم».
[43]. القاموسالمحيط، ج2، ص1469; مقاييساللغه، ج2، ص425; الصحاح، ج5، ص1936، «رقم».
[44]. التحقيق، ج4، ص174; المصباح، ج1، ص236; القاموسالمحيط، ج2، ص1469، «رقم».
[45]. الاتقان، ج1، ص293; البرهان فى علومالقرآن، ج1، ص384.
[46]. واژههاى دخيل، ص224.
[47]. تفسير عياشى، ج2، ص322; تفسير قمى، ج2، ص31; التبيان، ج7، ص11.
[48]. تفسير عبدالرزاق، ج2، ص325; جامع البيان، مج9، ج15، ص247ـ248; معانى القرآن، ج2، ص134.
[49]. مجمع البحرين، ج2، ص725، «رقم»; الصافى، ج3، ص231; الميزان، ج13، ص245، 246.
[50]. تفسير العياشى، ج2، ص321; تفسير القمى، ج2، ص31; نورالثقلين، ج3، ص244، 246.
[51]. جامعالبيان، مج9، ج15، ص247ـ249; التبيان، ج7، ص11; زادالمسير، ج5، ص107ـ108.
[52]. تفسير ابىالسعود، ج5، ص206; تفسير بيضاوى، ج3، ص7ـ8; روحالمعانى، مج9، ج15، ص303ـ304.
[53]. الفرقان، ج15، ص24ـ25.
[54]. التبيان،ج7،ص11; مجمعالبيان، ج6، ص697ـ698; زادالمسير، ج5، ص108.
[55]. جامع البيان،مج9، ج15، ص248; التفسير الكبير، ج21، ص82; تفسير بيضاوى، ج3، ص7.
[56]. اضواء البيان فى تفسيرالقرآن، ج9، ص12.
[57]. المحررالوجيز، ج3، ص497; تفسير قرطبى، ج10، ص232; التحقيق، ج4، ص175.
[58]. المحرر الوجيز، ج10، ص367; تفسير قرطبى، ج10، ص232; التحقيق، ج4، ص173.
[59]. مسند احمد، ج5، ص343ـ344; صحيح البخارى، ج3، ص50; مجمع الزوائد، ج8، ص140ـ142.
[60]. تفسير قرطبى، ج10، ص232ـ233.
[61]. مسند احمد، ج5، ص343ـ344; صحيح البخارى، ج3، ص50; مجمع الزوائد، ج8، ص140ـ142.
[62]. تفسير بيضاوى، ج3، ص7ـ8; التفسير الكبير، ج21، ص82; الميزان، ج13، ص246، 281.
[63]. الميزان، ج13، ص246.
[64]. مسند احمد، ج5، ص343ـ344; صحيح البخارى، ج3، ص50; مجمع الزوائد، ج8، ص140ـ142.
[65]. مسند احمد، ج5، ص343ـ344; صحيح البخارى، ج3، ص50; ج5، ص273; بحارالانوار، ج14، ص408ـ422.
[66]. تفسير عياشى، ج2، ص321; تفسير قمى، ج2، ص31; بحارالانوار، ج14، ص426.